معنی آینه –کا - جستجوی لغت در جدول جو
آینه –کا
آینه ی کوچک
ادامه...
آینه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر آینه کار
آینه کار
کسی که شغلش آیینه کاری است
ادامه...
کسی که شغلش آیینه کاری است
فرهنگ فارسی عمید
آینه کار
(یِ نَ / نِ)
آنکه آینه کاری کند
ادامه...
آنکه آینه کاری کند
لغت نامه دهخدا
آینه زدا
(یِ نَ / نِ زَ / زِ / زُ)
آینه زدای. صیقل. (زمخشری). صاقل. روشنگر. پرداخت کننده آینه. آینه افروز. صقّال. آنکه آینه روشن کند
ادامه...
آینه زدای. صیقل. (زمخشری). صاقل. روشنگر. پرداخت کننده آینه. آینه افروز. صقّال. آنکه آینه روشن کند
لغت نامه دهخدا
تصویر آینه کار
آینه کار
آنکه آیینه کاری کند
ادامه...
آنکه آیینه کاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آینه زدا
آینه زدا
آنکه آیینه را روشن کند صیقل آیینه افروز
ادامه...
آنکه آیینه را روشن کند صیقل آیینه افروز
فرهنگ لغت هوشیار
جینه کا
گاو نر
ادامه...
گاو نر
فرهنگ گویش مازندرانی